یکی دو سه سال است که رویاهایم را درون صندوقچه ای قدیمی گذاشته ام. خیلی حیف بود در این دنیای خالی از تعهد و پرهیاهو؛ سیاه و تاریک شوند.
آنچه که صندوقچه را به من متصل میکند یک پنجره است که  بعضی وقت ها از دریچه ی تار دنیا به رویاهای معصومِ آن سویش نگاه میکنم
نگاه میکنم که آن ها. هنوز صادقانه؛ غمگینانه؛ مهربانانه نفس میکشند.
میان من و آنچه که رویاهارا به واقعیت تبدیل میکند؛ و میان کرور کرور فاصله‌ یمان با حقیقت؛ رویاهای دور و درازِ من هنوز هم در این دنیای بی نشان زنده اند! زنده و منتظر منتظر تر از همیشه. رویاهایی که گران قیمت نیستند! فقط. فقط گاهی دور از من و گاهی در یک قدمی ام؛ سخت انتظار میکشند برای روزی که حقّ در این دنیا پیروز شود و از قالب رویا به شیرین ترین حقایق تبدیل شوند‌. تا روزی که عدالت برقرار شود. تا روزی که معلوم نیست آمدن و نیامدنش!

کجا و کی؟ خدا میداند‌.

 

آنجا که "حق" پیروز است!

آن انتظارِ آفتاب و گل

از پوستِ نازکِ گندم تا سرخیِ انار

روزی ,گاهی ,رویاهای ,ها ,فقط ,یک ,در این ,روزی که ,آنچه که ,تا روزی ,این دنیای

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

serenity طلق و پلکسی لیزر ارت گلس تکلیف من مطالب ناب از همه جا تاریکی درخشان گالری عینک سینوهه چیت کالاف دیوتی موبایل ده فجر جواهرات و سنگهای قیمتی خلاصه کتاب راهبردهای مدیریت منابع انسانی مایکل آرمسترانگ